زمانی که این فدراسیون را ترک کرد، قرار نبود دوباره به بدنه فوتبال برگردد؛ اما با کمیته انتقالی فوتبال دوباره برگشت؛ کسی که بهخاطر رابطه قوی و دوستان بانفوذش در فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا و ارتباطاتش با این دو مجموعه عظیم، بهنظر نمیرسد روزی به کلی از دنیای ورزش خارج شود.
کسی که با ورودش به فدراسیون، تحولی در فوتبال ایران بهوجود آورد. وقتی که سعی کرد مسیر پیشرفت فوتبال ایران را پیدا کند؛ وقتی آکادمی فوتبال را ساخت، لیگ آزادگان را به سمت حرفهای شدن پیش برد و نشان داد که فوتبال میتواند مستقل باشد؛ وقتی که بتواند درآمدزایی کند...
گفتوگو با چنین آدمی قطعاً آنقدر دامنه پیدا میکند که هم جمع کردن این مصاحبه را سخت میکند و هم تنظیم آن را. به هر حال، این متن فقط بخشی از گفتوگوی مفصل ما با مردی است که در دو دوره کاملا متفاوت نام او را در رأس هرم فوتبال کشور دیدیم:
- از زمان حضورتان در فدراسیون فوتبال شروع کنید. زمانی که بهاصطلاح فوتبالیها، یک خرابه را تحویل گرفتید و یک آبادی تحویل دادید. در این زمان شما برنامههایی داشتید که بعد از رفتن شما، برخی از آنها پیاده شد، بعضی از آنها ناکارآمد شد و بعضیها هم عقیم ماند.
ببینید، من فکر میکنم بحث فوتبال ایران با بقیه ورزشها و همینطور مدیریت در ورزش فوتبال با سایر فدراسیونها متفاوت است. در 30 تا 50 سال گذشته، تحولی وسیع و بنیادی در فوتبال دنیا صورت گرفته است.
اگر بخواهم اسم بهتری برای مدیریت فوتبال بگویم، میشود گفت در این سالها، از نظر مدیریت ورزشی، انقلاب شده است؛ اما ما از این رویداد هیچ بهرهای نصیبمان نشد. یعنی ما فقط این تغییرات را حس کردهایم؛ ولی هیچوقت وارد عمق این قضیه نشدهایم.
نخواستهایم با آن بهطور ریشهای آشنا شویم و در سیستم خودمان اجرایش کنیم. یک همچین معضلی را متأسفانه در برخی از جاهای سیستم مدیریت کشور هم میبینیم.
- بنابراین، این معضل تنها مختص فوتبال ایران نیست؟
دقیقاً. اتفاقات، تصمیمها و کارهایی که انجام میشود، متعلق به دوره مدیریتی 40 سال پیش است. وقتی که مکانیزمی در کشور نداریم، طوری که امروز بتوانیم ادعا کنیم با علم روز دنیا مدیریت میکنیم، داستان همین میشود.
شاید بشود ادعا کنیم در این راه هزینههای بسیار زیادی صرف کردهایم. برای مثال نرمافزار خریدیم؛ اما بدون دانستن شیوه کاری. ما باید در کار مدیریت از افراد کارآمد استفاده کنیم.
این مقوله در کشور جایگاهی ندارد. سیستم سختافزاری ما هم مشکلات بسیار بیشتری را نشان میدهد و این مشکل را میتوانیم در گزارشهای ملیمان ببینیم. تا زمانی هم که با این مشکلات، ریشهای برخورد نشود، اتفاقی در سیستم مدیریتی کشور نمیافتد.
- در فوتبال ایران چطور؟
اجازه بدهید یک توضیح مختصر بدهم که شاید پاسخ شما هم در همین توضیح باشد. مجموعه ورزش ما از نظر مشکلات مدیریتی، بهمراتب بیشتر از بخشهای دیگر آسیب دیده است.
البته در ورزش بهخاطر وجود تیمهای صنعتی، یکسری اتفاقات ساختاری صورت گرفته؛ ولی در هر حال، اصل داستان همان است. در فوتبال که یکی از بخشهای ورزش بهحساب میآید، این مشکلات، گریبان ما را گرفته بود و حالا فقط کمی کمتر شده است.
زمانی که من وارد فدراسیون شدم، مرسوم بود که میگفتند مدیریت باشگاهها توی صندوق عقب ماشینهاست.
- اولین بار این جمله را از زبان فتحاللهزاده شنیدیم
من کاری به این ندارم که چه کسی چه حرفی زده. مهم اصل اتفاقی بود که سیستم فوتبال را زیر سئوال میبرد.
- فکر میکنید حالا ماجرا چه شکلی است و فوتبال ما چقدر پیشرفت کرده؟
بهنظر من، هنوز هم همینطور است و تفاوت چندانی نکرده. فقط این صندوق عقب اتومبیل، کمی بزرگتر شده! طبیعی است در فدراسیون هم چنین وضعیتی وجود داشت. یعنی همهچیز داخل صندوق عقب ماشین بود و راننده هم هروقت دلش میخواست صندوق را بالا میزد تا چیزی بردارد.
در حالی که در دنیا فوتبال به این شکل اداره نمیشود. من فکر کردم اگر ما میخواهیم با دنیا مراوده داشته باشیم و تعاملمان با فیفا و قاره حفظ شود، باید جور دیگری به قضیه نگاه کنیم. من برای اینکه فدراسیون دارای تشکیلات شود، از فیفا کمک گرفتم، همینطور از کنفدراسیون فوتبال آسیا.
میخواستم ببینم کشورهای در حال توسعه در زمینه فوتبال چه کارهایی کردهاند. در ضمن از افراد زیادی در فدراسیونهای مختلف کمک گرفتم. سعی کردم از هر فرصتی استفاده کنم.
- ظاهراً در آن زمان رابطه خوبی با فیفا نداشتید.
بله، البته. طبیعی هم بود. البته رابطه برقرار کردن در دنیا کار خیلی سختی نیست. زمانی که شما دست نیاز برای یاد گرفتن دراز کنید، خیلیها را پیدا میکنید که مایل به همکاری هستند.
مشکل اینجاست که ما برای یادگیری، دست همکاری دراز نمیکنیم. ابتدای کار، این تلاش ما برای برقراری ارتباط با AFC و فیفا برای آنها تا حدودی غیرقابل باور بود. ولی بعدش که فهمیدند ما در اجرای برنامههای پیشنهادی، کاملا جدی هستیم، چراغ سبز دادند و ارتباط ما شروع شد.
طوری که در سال 2001 ما فعالترین فدراسیون فوتبال در زمینه آموزش شدیم. یعنی این موضوع در فیفا هم منعکس شد که فدراسیون ایران در آسیا این همه تلاش میکند تواناییهایش را بالا ببرد و شرایطش را بهتر کند.
به همین خاطر وقتی بازخوردها را دیدم، جدیتر شدم. سعی کردم چه از نظر سختافزاری و چه نرمافزاری، حداقلها را فراهم کنم و تحقیقات لازم را هم انجام دادم.
- بعد به چه نتیجهای رسیدید؟
اینکه با ساختار گذشته فدراسیون نمیشود کار کرد. البته ابزار لازم هم در اختیار نبود. چون افراد فدراسیون با شیوههای جدید آشنا نبودند. همینطور سازمان تربیتبدنی که از نظر ساختار اداری زیر نظر آن بودیم. اتفاقی که در مورد اساسنامه افتاد، باعث شد تغییراتی در فدراسیون بهوجود بیاید و فضا کمی بازتر شود.
بعد تلاش کردیم سازمان را متقاعد کنیم هیأتها هم بتوانند دور هم جمع شوند و آییننامهای برای آنها مشخص شود. خوشبختانه سازمان در آن مقطع حرکت مثبتی انجام داد و برای پیاده شدن این تصمیم همکاری کرد.
بعد از نوشتن آییننامه، سعی کردیم هم فدراسیون و هم هیأتها را به سمت انتخابی شدن پیش ببریم. اینها باعث شد سلیقهها از بین برود و هر کسی با توجه به تواناییهایش در فدراسیون کار کند. به همین دلیل، فدراسیون بهطور کلی از ساختار قبلیاش خارج شد و شکل جدیدی بهخودش گرفت.
من تا آنجا پیش رفتم که دیگر میتوانستم در AFC و فیفا حرف بزنم؛ اما اگر دقت کرده باشید تا زمانی که رئیس فدراسیون بودم، عملا هیچگاه نه در آسیا و نه در فیفا عضو نشدم. همه این کارها را همکارانم در فدراسیون انجام میدادند. شاید ما در آن مقطع بیشترین کرسی را در کنفدراسیون فوتبال داشتیم. ولی خودم دوست نداشتم یکی از این جایگاهها را اشغال کنم.
- چرا؟
دوست داشتم بقیه افراد فدراسیون در آنجا مشغول باشند. چون میدانستم که اگر بروند و شیوههای مدرن را ببینند و برگردند، به فدراسیون ما کمک میکنند. میدانستم به این صورت شناخت آنها از دنیا بیشتر میشود.
اصلاً نمیتوانید به یاد داشته باشید که فیفا و AFC برای تربیت افراد، دوره گذاشته باشد و از فدراسیون ما کسی آنجا حضور نداشته باشد. اعتقاد من هم این بود که این افراد باید آنقدر بروند و بیایند تا بفهمند وضعیت حال، با آنچه میخواهند کار کنند، تفاوتهای بنیادی دارد. این کارها باعث میشد آدمها باهم به اجماع فکری برسند. دیگر تا کی باید با دستور یک نفر کارها پیش برود.
اگر میخواهید سازمانی پیشرفت کند، باید افراد را در یک کلاس قرار دهید. اگر یکی در یک کلاس بالاتر قرار داشته باشد و دیگری خیلی پایین، مطمئن باشید آن مجموعه دچار مشکل میشود؛ آن هم مشکلات اساسی. باید هارمونی بین افراد بهوجود بیاید. همین مسئله باعث شد فدراسیون ما از حالت فردی خارج شود.
- فکر میکنید فدراسیون ما با این اتفاقات به ایدهآلهای خودش رسید؟
من نمیگویم ما به ایدهآلهایمان رسیدیم؛ ولی فدراسیون ما این طوری نبود که یک آدم بخواهد همه کارها را انجام دهد، در همه جا حضور داشته باشد و همه فقط یک نفر را از ایران بشناسند.
من حتی افرادی که توی کار نبودند را وارد کردم و دستشان یکجوری بند شد. مثلا در طرح گل، با اینکه خودم همه کارهاش بودم، سعی کردم از نیروهایم کمک بگیرم و خودم بیرون بایستم. سعی کردم خودم مسئولش نشوم.
بههر حال، با این نگاه و بینش به مسائل فدراسیون پرداختم. به موازات آن، مسائل فنی فوتبال مطرح بود. در این مرحله، هم از سوئدیها کمک گرفتیم، هم از فدراسیون انگلیس. میخواستیم مدرس تربیت کنیم.
بعد دیدیم خیلی از کشورها برای تربیت مدرس و مربی، از سنین پایین شروع کردهاند. برای همین برای مربیان سنین پایین که در این مرحله حساس کار میکردند، کلاس تشکیل شد. مدرس آوردیم و سعی کردیم این مدرسان در شهرهای مختلف حضور داشته باشند. بعد دیدیم برای ردههای پایه، مربی تربیت نشده.
به همین خاطر از فیفا کمک گرفتیم. آنها معتقد بودند در این زمینه، کشورهایی مثل هلند و سوئد سرمایهگذاری کردهاند. به همین دلیل رفتیم دنبال آنها. با سوئدیها صحبت کردیم بیایند اینجا و مدرس تربیت کنند. چون تربیت مربی پایه، طرح بزرگی بود و با چند تا نیرو، امکانپذیر نبود.
بعد کار را شروع کردیم. اینها یک دوره و دو دوره به شهرهای مختلف رفتند و مدرس برای سنین 12 سال تربیت کردند. مربیانی که بتوانند در مدرسه فوتبال فعالیت کنند...
- این یکی از بخشهایی بود که عقیم ماند. مثلا برنامه ساخت آکادمی که بعد به خوابگاه تبدیل شد؟
حالا این را هم میگویم. بعد نشستیم و بررسی کردیم تا ببینیم مدارس فوتبال چگونه سازماندهی میشود.
چگونه به این مدارس مجوز داده میشود. با سازمان تربیتبدنی صحبت کردیم. با آنها توافق کردیم که ادارات کل تربیتبدنی مجوز مدارس فوتبال را بهراحتی صادر نکنند. برنامه مدارس فوتبال را در یک آییننامه جدید گنجاندیم و این بخش، مهمترین آنها بود که ما تایید کنیم یک مدرسه فوتبال دایر بشود یا نه. یعنی ما مجوز بدهیم. بنابراین، مدارس فوتبال ما هم دارای تشکیلات شد.
بعد شروع کردیم به کمک برای تقویت مدارس فوتبال. اینکه چگونه شکل بگیرند. جلوتر که رفتیم با این مشکل مواجه شدیم که این بچهها بعد از بزرگ شدن به چه جایی باید وصل شوند؟ وصل شدن اینها به هم کار راحتی نبود.
بررسی کردیم و دیدیم اگر بخواهیم چنین کاری انجام بدهیم، به آدمهای بزرگتری نیاز داریم. به همین دلیل با فیفا صحبت کردم و آنها توصیه کردند برای تربیت نیرو، شما به یک آکادمی نیاز دارید و باید آن را بسازید. باز هم از فیفا کمک گرفتیم و از آنها خواستیم به ما بگویند چگونه میشود آکادمی ساخت. بعد متوجه شدیم زمین وسیعی میخواهد.
جایی که زمین تمرین هم کنارش باشد. در این راه از کمک هلندیها و فرانسویها استفاده کرده و توافق کردیم آنها مدرس به اینجا بفرستند و ما تنها ترتیب اقامت آنها را بدهیم. تا این کارها انجام شود، مقدمات ساخت آکادمی هم فراهم شد.
جایی کنار کمپ تیمهای ملی که دیگر از آن استفاده نمیشود. طرح ساخت این مجموعه به 95 درصد رسیده بود که من فدراسیون را ترک کردم و متأسفانه این طرح متوقف شد و دیگر هم کسی سراغش را هم نگرفت.
- در زمینه تیمهای ملی چه کارهایی انجام شد؟
در این زمینه هم البته کارهایی شد که همه با لابی بود. با اینکه ما زمان زیادی نداشتیم کارهای کردیم که همه میگفتند و مینوشتند فلانی میلیونها تومان پول بابت این برنامهها میدهد، در صورتی که ریالی برای این برنامهها هزینه نشد.
مثلاً قبل از اینکه تیم ملی نوجوانان ما به جام جهانی برود، بچهها را به یک اردوی 15 روزه در اسپانیا بردیم. این تیم در کمپ تیمهای ملی اسپانیا اقامت کرد. چند تا بازی دوستانه هم با تیمهای پایه این کشور انجام داد.
همینطور تیم ملی بزرگسالان. در ایتالیا اردو زد. این تیم 20 روز در کمپ اینترمیلان ماند، بدون اینکه ما دیناری بپردازیم. اصلا قرار بود این کمپ 20 روز در هر سال متعلق به تیم ملی ایران باشد. این قرار را هم من شفاهی با ایتالیاییها گذاشته بودم، اما بعد از رفتنم همه چیز به هم ریخت.
من سعی میکردم از روابطی که با AFC و فیفا برقرار کردم و همینطور با فدراسیونهای خارجی، بیشترین کمک را بگیرم. توافقی که با فدراسیون ایتالیا شد، این بود که تیم ملی ما هر سال دو بار بتواند در این کشور اردو برگزار کند و تمریناتش را به موازات تمرینات تیم ملی ایتالیا انجام دهد.
این کارهایی بود که فکر میکردم میشود کرد و میرفتم دنبالش. مثلا من با میلان توافق کرده بودم برای آموزش مدارس فوتبال ایران به اینجا سفر کنند. سرمایهگذاری کنند و مربی بفرستند اینجا. البته بخشی کوچک از این طرح توسط اینتر در آبادان انجام شد؛ ولی پرونده میلان اصلا به اجرا درنیامد.
- این برنامهها واقعا هزینهای برای فدراسیون نداشت؟
گفتم که نه. در قبال این امتیازات، ما هیچ پولی نباید به مسئولان باشگاه میلان یا فدراسیون فوتبال ایتالیا پرداخت میکردیم. این درست که هزینههای فدراسیون بهخاطر برنامههای متعدد، خواه ناخواه بالا رفته بود؛ اما اینها ربطی به هزینههای ما نداشت.
ما بهدلیل تراکم فراوان برنامههایمان، خرجی به مراتب بیشتر از گذشته داشتیم؛ با این تفاوت که درآمد فدراسیون هم به موازات هزینههایش بالا رفته بود. اتفاقا درآمد فدراسیون خیلی هم بیشتر شد.
با اینکه بودجه فدراسیون میلیونی بود، من توانستم در سال اولی که در فدراسیون بودم، نزدیک به دو میلیارد تومان درآمد کسب کنم. متأسفانه برخی از دوستان بیرون فدراسیون مدام این سو و آن سو میگفتند من از حمایت دولت برخوردار هستم.
من در اینجا به صراحت میگویم من از بودجه دولت وقت پول نمیگرفتم. فدراسیون حساب و کتاب داشت. الان فکر میکنم حدود 5 سالی است که از فدراسیون بیرون آمدهام.
بروید ببینید. همه مدارک در فدراسیون موجود است. بهتر است آن دوستان هم بروند و ببینند که دولت چه کمکی به ما کرد. غیر از بودجههایی که سازمان تربیتبدنی در اختیار ما میگذاشت، هیچ مبلغی به ما تعلق نمیگرفت. اتفاقا این بودجه هم فوقالعاده ناچیز بود و این اواخر رسیده بود به 5 درصد درآمد فدراسیون. به همین دلیل هم خودم را درگیر نمیکردم که آیا این 5درصد را سازمان سروقت به فدراسیون میدهد یا نه؟
- یعنی شما از خود فوتبال برای فوتبال هزینه میکردید؟
واقعاً همینطور است. من معتقدم فوتبال نه تنها میتواند خودش را اداره کند که حتی میتواند به جاهای دیگر هم کمک کند. در دورهای که من بودم، به مدارس فوتبال وام میدادم. ما نشان دادیم میشود شرایط فوتبال را عوض کرد.
- فکر میکنید الان هم فدراسیون روند رو به رشد دارد؟
در فوتبال به یکی دو تا موضوع توجه کردیم. یکی مسئله نیروی انسانی و تغییر ساختار بود که در فدراسیون انجام شد و حالا هم به هر حال، کم و بیش، این راه ادامه دارد. گرچه این سرعت پایین آمده؛ ولی این طرح هنوز متوقف نشده که البته جای شکرش باقی است. حتی همین حالا هم این روند را به نوعی دارند ادامه میدهند.
اجازه بدهید مثالی بزنم... از سال 58 تا 76 که من کارم را شروع کردم، ما فقط دو تا کلاس B در تهران برگزار کردیم. وقتی من درخواست کردم ما میخواهیم 15 تا کلاس A و B در سال 98 میلادی برگزار کنیم، AFC و فیفا متعجب شدند.
آنها معتقد بودند شما که در 18 سال فقط دو کلاس رده پایین برگزار کردید، چطور میخواهید 15 تا کلاس را در یک سال برگزار کنید. میگفتند مگر میشود؟ صحبتهای مفصلی با آنها کردم تا آنها متقاعد شوند. گفتم در این سالها اینجا جنگ بوده و کشور نمیتوانسته به فوتبال بپردازد.
آنها گفتند آخرین باری که کلاس در اینجا برگزار شده، گزارش مناسبی از آن به فیفا نرفته. ظاهراً این کلاس، امکانات خوبی نداشته و در وضعیت نامناسبی برگزار شده است. این گزارش را گذاشتند جلوی من. بعد من به آنها تعهد دادم که اگر هر کدام از این 15 تا کلاس خوب برگزار نشد، طرح را متوقف کنید.
ما آن سال، 15 تا کلاس را برگزار کردیم و سال بعد 15 تا را تبدیل کردیم به 40 کلاس. همینطور در سالهای بعدی کلاسها بیشتر و بیشتر شد. سال آخری که من در فدراسیون بودم، نزدیک به 200 کلاس در کشور برپا شد بود. یعنی بهطور متوسط هر36 ساعت یک کلاس داشتیم. این کلاسها در زمینههای مختلفی هم بود: مربیگری، داوری، تربیت مدرس و...
مسئله آموزش به عنوان امری بود که به آن توجه بسیاری شد و البته قابلقبول شد. باشگاهها هم پذیرفتند راهی به جز حرفهای شدن ندارند.
- البته حالا هم باشگاهها به آن معنایی که شما میگویید، حرفهای نشدهاند.
به هر حال، باشگاهها بهطور نصفهونیمه به سمت حرفهای شدن رفتهاند. قبول دارم با اینکه خیلی جا برای پریدن داشتیم، این اتفاق نیفتاده. ولی بهنظر من، همین که پذیرفتیم میتوانیم به سمت حرفهای شدن پیش برویم، یک قدم رو به جلو بود. یکی از مزایایش هم این بود که فوتبال ما دارای سیستم شد و یک نیمه تحولی در این زمینه صورت گرفت.
- شما در حرفهایتان گفتید بهدنبال آزادی عمل برای هیأتها بودید؛ اما تقریبا همه میدانند رفتن شما بهدلیل محدود شدن آزادی مدیریت خودتان از سوی رئیس وقت سازمان تربیتبدنی بود.
ببینید، رفتن من دو دلیل عمده داشت. یکی از آنها، بحثهای حاشیهای فوتبال بود. دلیل عمده دیگرش که باعث شد من از فدراسیون بروم، این بود که احساس کردم با سیستم دولتی نمیشود باعث تحول در فوتبال شد. یعنی با باشگاههای دولتی و این تفکر که بخواهیم با مدیریت دولتی سیستممان را اداره کنیم، به نتیجهای نمیرسیم. مثال میزنم، البته ممکن است این مثالها با سن و سال شما جور در نیاید، ولی حقیقت ورزش ماست.
شما نگاه کنید به باشگاه پرسپولیس در سال 56 و پرسپولیس این سالها. باشگاه پرسپولیس زمین تمرین مشخص داشت. همین باشگاه چمران (بولینگ عبده) در خیابان شریعتی، دفتر باشگاه پرسپولیس بود و کاملا تمرین باشگاهداری حرفهای میکرد.
در همان سال 56، مربی خارجی داشت و همینطور بازیکنان خارجی. پس این باشگاه بهصورت نیمهحرفهای درآمده بود. حالا مقایسه کنید با وضعیت این روزهای پرسپولیس و ببینید این تیم چه امکاناتی دارد، چگونه پول درمیآورد، چگونه پول خرج میکند، کجا تمرین میکند، چطور برنامههایش را پیش میبرد، چکها را چطور پاس میکند و خلاصه چگونه روزگار میگذراند.
یا همین باشگاه تاج که باشگاه استقلال فعلی است. مقایسه کنید شرایط آن روزهایش را با شرایط فعلی این باشگاه. در گذشته باشگاه دیهیم در خیابان شهید مدنی متعلق به استقلال بود، در نازیآباد هم ورزشگاه داشت، سالن حجاب را کنار پارک لاله مال خود کرده بود، زمین تنیس داشت و همین مکان فعلی اداره کل تربیتبدنی استان تهران هم دفتر باشگاه استقلال بود. به هر حال، اینها شخصیت یک باشگاه بود.
آن ساختار و تشکیلات، اصلا قابل مقایسه با باشگاه فعلی استقلال نیست. باور کنید من اینجا بحث سیاسی نمیکنم. بحث من مدیریتی است.
من میگویم الان وضعیت ورزش و باشگاهداری ما طوری شده مقایسه با کشورهای بزرگ دنیا اصلا ممکن نیست. ما حتی نمیتوانیم خودمان را با کشورهای عربی مقایسه کنیم. من میبینم آنها در مسیر پیشرفت قرار دارند. البته این کشورها توسط دولتشان حمایت میشوند. ولی همانها هم بر اساس برنامه جلو میروند. همین ترکیه را نگاه کنید.
آن موقع که تیم ملی این کشور میآمد ایران و با تیم ملی ما بازی میکرد، باشگاههایشان در چه سطحی بود...الان در چه سطحی قرار دارد؟ ما در زمان رنسانس فدراسیون دیدیم، باشگاههای ما با ساختار و شرایط دولتی نمیتوانند موفق شوند. این یک تحول اساسی بود که باید بهوجود میآمد.
- این اتفاق افتاد؟
نه! من لیگ استانی را برای جوانان و نوجوانان به وجود آوردم؛ اما همه این کارها را باید دولتیها انجام میدادند.
یک مدیر که عوض میشد و مدیر دیگر میآمد، داستان ما دوباره از اول تکرار میشد؛ روز از نو بود و روزی از نو. یک عامل اصلی این بود که من همه این مشکلات را میشناختم؛ اما اصل مشکل این بود که اجازه تحول داده نمیشد. مدتهاست در مرحله دستور دادن و حرف باقی ماندهایم.
الان سالهاست میگوییم میخواهیم خصوصیسازی کنیم. وقتی میخواستند اقتصاد آلمان را به سمت خصوصیسازی پیش ببرند، از آغاز تا پایان کار، همهاش 5 سال طول کشید؛ اما ما حداقل 15 سال است که داریم حرف از خصوصیسازی میزنیم. اینها بخشی از مشکلات بود که امیدوارم لااقل در آینده حل شود.
علت دوم جدایی من از فدراسیون، همان موضوعی بود که شما گفتید. دیگر کار به جایی رسیده بود که دیدم نمیتوانیم حرف همدیگر را درک کنیم. هر دو طرف فارسی حرف میزدیم؛ ولی متوجه نمیشدیم. این بود که بهترین کار را در این دیدم که کنار بکشم. این بهترین راه بود. من میخواستم با آزادی عمل و ابتکار کامل کار کنم؛ ولی سازمان این را نمیخواست.
سازمان میخواست همان کاری را که با فدراسیون بعد از من کرد، در زمان من هم انجام دهد. یعنی حتی تا انتخاب سرمربی تیم ملی و بازیکنان جلو بیاید و دخالت کند. کما اینکه رئیس وقت سازمان در جایی گفته بود اگر دستور مستقیم من نبود و هاشمیان و عزیزی به تیم ملی نمیرفتند، تیم ملی هم به جام جهانی نمیرفت.
- حالا این اصرارها در زمان شما وجود داشت؟
بله. حتی برای یک بازیکن.
- و شما اصلا انعطاف نشان ندادید؟
تا زمانی که من رئیس فدراسیون فوتبال بودم، ذرهای در برابر این فشارها انعطاف نشان ندادم. معاون وقت سازمان تربیتبدنی هم در پایان دوره کاری من گفت: رابطه ما با فدراسیون مثل رابطه آمریکا با ایران بود و ما هیچ کاری نمیتوانستیم در مورد فدراسیون فوتبال بکنیم.
- اگر قدرت شما از دولت نبود، پس از کجا بود؟ چطور حمایت میشدید؟
حامی من، برنامههای فدراسیون بود.
- اما وقتی فردی برای بازی ایران و آمریکا برنامه میریزد، حتما باید پشتش به فردی گرم باشد.
این یک توافق کاملا ورزشی بود.
- که برای آن، نشستهای مختلف سیاسیون برگزار شد...
این جلسات براساس سیاست خارجی ما انجام شد. نمایندهای از وزارت امور خارجه در آن بود، نمایندهای از وزارت اطلاعات، نمایندهای از دولت، نمایندهای از سازمان و نمایندهای هم از فدراسیون. بعد موافقت کردند که این بازی انجام شود. ما هم پس از موافقت این هیأت، با آمریکاییها قرارداد بستیم.
- مفاد این قرارداد چه بود؟
بندهای مختلفی داشت. یکی از آنها که خیلی به درد ما خورد، این بود که با بازیکنان ایران مثل تبعه کشورهای اروپای غربی برخورد شود و همینطور هم شد.
- پس اینکه میگفتند قرار شد در فرودگاه نیویورک از شما انگشتنگاری شود و شما میخواستید تیم را برگردانید چه بود؟
ببینید، ما گفتیم مثل افراد تبعه اروپای غربی. افرادی که از اروپای غربی وارد آمریکا میشوند، در فرودگاه مقصد، یعنی در آمریکا ویزا میگیرند و ما هم همین را خواستیم و آن را در قرارداد گنجاندیم. مسئولان فدراسیون فوتبال آمریکا، جلسات مختلفی با وزارت امور خارجه و اداره اتباع خارجیشان برگزار کردند و وقتی با فشار این نهادها روبهرو شدند، به ما پیشنهاد دادند در فرانکفورت به سفارت آمریکا برویم و ویزا بگیریم.
من هم گفتم ما از فرودگاه فرانکفورت خارج نمیشویم و طبق بندهای قرارداد عمل میکنیم، در غیر این صورت قرارداد ما فسخ میشود و من هم به رسانهها میگویم علت فسخ قرارداد عدم تعهد آنها بوده.
نتیجه این شد که آنها اعضای سفارت را به فرودگاه فرانکفورت آوردند و ویزای ما همان جا صادر شد. در فرودگاه نیویورک هم ما از پاویون خارج شدیم و با اسکورت به هتل رفتیم. به هیچ عنوان هم نه انگشتنگاری کردند و نه خواستند انگشتنگاری کنند. آنچه باعث شد ما این مورد و موارد دیگر را پیاده کنیم، برنامهریزی ما بود نه حمایتهای خاص دولت.
میتوانید بروید از همکاران من در آن روزهای فدراسیون بپرسید. ما برای هر طرحی که قرار بود پیاده شود، از مدتها قبل برنامهریزی میکردیم. کاملا مشخص بود مسئول هماهنگی برای وسایل نقلیه کیست؟ چه کسی به فرودگاه میرود؟ چه کسی باید به ورزشگاه برود؟ مسئول جلسه کیست و خلاصه برنامه کاری هر فرد مشخص بود و تازه برای همه نفرات هم جانشین تعیین میکردیم تا کار زمین نماند.
اینها کارهای ابتدایی مدیریت مدرن و امروزی است. اینطور، خودبهخود مجموعه شما قدرت پیدا میکند. لازم هم نیست کسی شما را از بالا حمایت کند.
این روزها شده برای فدراسیون یا فوتبال حسرت بخورید. نه اینکه در آن مسئولیتی ندارید. برای آنکه فکر کنید اگر در فدراسیون بودید بهتر کار میکردید...
نه. عادت ندارم زمانی که مسئولیتی متوجه من نیست، ذهن و انرژیام را در راه منفی برای آن خرج کنم. برخلاف برخی افراد که بعد از خروج از دوران قدرت، تمام انرژی خود را در این راه هدر میدهند، من چنین خصلتی ندارم.
- پس چه شد که به کمیته انتقالی آمدید؟
اصرار کنفدراسیون و فیفا و علاقه خودم برای آنکه فوتبال ایران را از بحرانی که اسیرش شده خارج کنیم. هیچ تلاشی هم برای آنکه عضو کمیته انتقالی شوم انجام ندادم. یک پیشنهاد بود که آن را پذیرفتم. دیدید که بلافاصله پس از انتخابات همهچیز را تحویل فدراسیون دادم و کنار کشیدم.
- ولی از فوتبال جدا نشدید...
من الان در AFC مسئولیت دارم و اگر هم بخواهم نمیتوانم دور از فوتبال زندگی کنم.
- اگر پیشنهاد بدهند دوباره رئیس فدراسیون شوید، میپذیرید؟
عادت ندارم به محالات فکر کنم. شرایط الان به من میگوید این یک امر کاملا محال است. پس بهتر است درباره آن حرف نزنیم.
- رابطه شما با سازمان این را میگوید؟
روزهای آخر دیگر همهچیز علنی شد. دیگر کار به جایی رسید که نمیشد مخفیکاری کرد.
- ولی در این مدت همکاری نسبتا خوبی داشتید. حتی پیشنهاد گرفتن حق پخش از تلویزیون را شما به سازمان دادید و آن را پیگیری کردند. درست است؟
بله. من دیدم حقی است که ورزش میتواند از صداوسیما بگیرد و به سازمان گفتم اساسنامه جدید که به تصویب هیأت وزیران هم رسیده، این اجازه را به شما میدهد که بابت دادن حق پخش تلویزیونی مسابقات داخلی و حتی خارجی، از سازمان صداوسیما پول بگیرید. آنها هم مدتی رفتند دنبالش و بعد کار را نصفهکاره رها کردند. بعید هم میدانم پی این قضیه را بگیرند. به هر حال الان قانون پشت آنهاست.
- اگر در آینده شرایطش فراهم شد که به فدراسیون بروید چه؟
اجازه بدهید در آینده درباره آینده حرف بزنیم.
همشهری امارات